دمش گرم

ای جانم

درس✅

چقدر خوشحال شدم براش
موفقیت دیگرانو میبینم‌ حس میکنم خودم دارم زندگیشون میکنم

مثال نقضش
پسر خاله بندست
پدری بشدت سمی کە سلطه گر و کنترلگره
و تمام بچه‌هاش مثل برده هست و زنش هم همینطور
همشون کار میکنن تو خونه و تو کشاورزی و هیچ پیشرفت شخصی ندارن

ولی پسر خاله‌م پسر بزرگشون
یه روز خسته و ازرده شد
و کار به استخونش رسید
و لباساشو جمع کرد و برای همیشه ازون خونه زد بیرون

و رفت یه اتاق کهنه و قدیمی و داغون توی یه روستای دور افتاده گرفت و اونجا کار میکرد کم کم و خرج خوراک روزانشو در میاورد
و مردم روستا گاهی براش غذا میاوردن چون درس میخوند و کسیو نداشت و فقط خودش بود

بعد پنج سال کار کردن و بودن تو اون اتاق تنگ و تاریک چنتا حرفه و مهارت کسب کرد و کارای خوب میگرفت

و بعد یه خونه خوب تو شهر کرایه کرد و چهارسال بعدش زمین و ماشین خرید و ازدواج کرد
و الانم خونه خودشو داره و بچه داره و زن و زندگی خوب داره

و برای همیشه از اون خونه و خونواده دور شد و خوشبخت شد
ولی بقیه خواهر برادراش هنوز مشغول بردگین

ولی خوب دلیل نمیشه انقدر تند برخورد کنیم

درباره چی

تنها راه دوری از آدمای سمی چه خونواده چه نزدیکان فقط استقلال هستش
ازهرنظر ، وقتی آدم باور کنه که میتونه بدون نیاز ب کسی به زندگی ادامه بده خودبخود از آدمایی که بهش ضربه میزنن فاصله میگیره
باید جسارت داشته باشی ..

داش همه‌مون‌توی خانواده ی ایرانی بزرگ‌شدیم باور کن کلی تروما داریم

پیامش پر از بیزاریه پس قطعا روزای بدی رو گذرونده و دردای زیادی کشیده ما فقط میتونیم درکش کنیم و راهنمایی ، حق قضاوت نداریم