تجربه ازدواج :
من یه خانوم ۲۱ساله هستم دو ساله ازدواج کردم ده ماه نامزد بودم و بعدش عروسی کردیم سنتی ازدواج کردم من از لحاظ ظاهری و خونه داری اشپزیم خیلی اوکی هستم با اینکه تازه عروسم اما همه چیو بلدم خوش صحبت و اهل شوخیم بساز هم هستم اما خانواده همسرم باهام خوب نیستن با اینکه خودشون پسندیدن اومدن خاستگاری نمیزارن پسرشون بهم سر بزنه و برای خونه خرید کنه فقط شب ها میاد اونم اگه کار نداشته باشه و خانوادشون مهمون نداشته باشن فقط شام میخوره اونم با هزارتا اخم و تخم اخلاقش بیرون خیلی خوبه با همه فقط با من اینجوریه خیلی با همشون حرف زدم تا اگه مشکلی هس بهم بگن اما عین خیالشون نیس زندگی پسرشون داره از هم میپاشه من مریضم باشم همسرم یه حالی ازم نمیپرسه یا دکتر ببره یا کادو و گل و تولد هیچی تو این دوسال خانوادم چن بار باهاشون حرف زدن دو بار قهر کردم رفتم اما اصلا دنبالم هم نیومدن یا یه زنگ بزنن..
اینم آخر عاقبت ازدواج
الآنم موندم چیکار کنم بازندگیم
- 😞
من یه خانوم ۲۱ساله هستم دو ساله ازدواج کردم ده ماه نامزد بودم و بعدش عروسی کردیم سنتی ازدواج کردم من از لحاظ ظاهری و خونه داری اشپزیم خیلی اوکی هستم با اینکه تازه عروسم اما همه چیو بلدم خوش صحبت و اهل شوخیم بساز هم هستم اما خانواده همسرم باهام خوب نیستن با اینکه خودشون پسندیدن اومدن خاستگاری نمیزارن پسرشون بهم سر بزنه و برای خونه خرید کنه فقط شب ها میاد اونم اگه کار نداشته باشه و خانوادشون مهمون نداشته باشن فقط شام میخوره اونم با هزارتا اخم و تخم اخلاقش بیرون خیلی خوبه با همه فقط با من اینجوریه خیلی با همشون حرف زدم تا اگه مشکلی هس بهم بگن اما عین خیالشون نیس زندگی پسرشون داره از هم میپاشه من مریضم باشم همسرم یه حالی ازم نمیپرسه یا دکتر ببره یا کادو و گل و تولد هیچی تو این دوسال خانوادم چن بار باهاشون حرف زدن دو بار قهر کردم رفتم اما اصلا دنبالم هم نیومدن یا یه زنگ بزنن..
اینم آخر عاقبت ازدواج
الآنم موندم چیکار کنم بازندگیم
- 😞
تجربههای ازدواج و روابط
0
پسند
نظرات
1674 نظرچه نزدیکاش چه ماغیر زندگی نکن
با مسافت زیاد حداقل یه یا دو ساعت راه جای دیگه خونه بگیرید
روزگارت سیاه می کنند هم خانواده پسره سیخ می کنند بهت هم طایفش
رفت و آمد هم زیاد نکن