تجربه ازدواج سنتی:
من ۱۷ سالم بود ب شدت از سوی خانوادم تحت فشار بودم ،اصلا منو درک نمیکردن ب شدت کنترلم میکردن با اینکه من اروم بودم و امکان نداشت کار خطایی بکنم..
اصرار داشتن چادر بپوشم ،نمیزاشتن تنها حتی مدرسه برم،انقد شلوغ بود خونه ک حتی نمیتونستم درس بخونم،مادرم مدام صدام میزد ک چایی بیار یا غذا بپزو فلان کارو بکن..
اون زمان پسریو خیلی دوس داشتم خانوادم انقد اعتماد بنفسمو پایین اورده بودن که هیچ وقت نتوتستم بهش بگم و حسرتش هنوزم با منه..
ب اولین خاستگارم که هیچ شناختی ازش نداشتم و اولین بار بود میدیدمش جواب بله دادم
فقط دوس داشتم از اون خونه فرار کنم.
ازدواج ب شدت اشتباهی بود
این ادم انگار فقط میخاست یه زن بگیره که براش اشپزی کنه و کلفتیشو بکنه ..
از همون ابتدا منو تا جایی ک امکان داشت بی ارزش کرد
چن روز منو میبرد خونه مادرش اما دریغ از کلامی حرف زدن با من..
انقد احساس غریبی میکردم اونجا که نتونستم با هیچکدوم از خانواده شوهرم ارطباط بگیرم هنوزم همینم..
شوهرم ب شدت لجباز خودخاه و غرغروعه
و بی منطق..
و البته خسیس..
خسیس فقط از این لحاظ ک نمیزاره من لباس بخرم وگرنه با هیچکدوم از خرجای دیگ مشکلی نداره..
۵ سال میگذره من الان ۲۳ سالمه ب شدت افسردع ام حالم بده ،هیچ چیز حالم رو خوب نمیکنه ..
و همچنان خانوادم بدترین قسمت زندگیمن.
- 🖤
من ۱۷ سالم بود ب شدت از سوی خانوادم تحت فشار بودم ،اصلا منو درک نمیکردن ب شدت کنترلم میکردن با اینکه من اروم بودم و امکان نداشت کار خطایی بکنم..
اصرار داشتن چادر بپوشم ،نمیزاشتن تنها حتی مدرسه برم،انقد شلوغ بود خونه ک حتی نمیتونستم درس بخونم،مادرم مدام صدام میزد ک چایی بیار یا غذا بپزو فلان کارو بکن..
اون زمان پسریو خیلی دوس داشتم خانوادم انقد اعتماد بنفسمو پایین اورده بودن که هیچ وقت نتوتستم بهش بگم و حسرتش هنوزم با منه..
ب اولین خاستگارم که هیچ شناختی ازش نداشتم و اولین بار بود میدیدمش جواب بله دادم
فقط دوس داشتم از اون خونه فرار کنم.
ازدواج ب شدت اشتباهی بود
این ادم انگار فقط میخاست یه زن بگیره که براش اشپزی کنه و کلفتیشو بکنه ..
از همون ابتدا منو تا جایی ک امکان داشت بی ارزش کرد
چن روز منو میبرد خونه مادرش اما دریغ از کلامی حرف زدن با من..
انقد احساس غریبی میکردم اونجا که نتونستم با هیچکدوم از خانواده شوهرم ارطباط بگیرم هنوزم همینم..
شوهرم ب شدت لجباز خودخاه و غرغروعه
و بی منطق..
و البته خسیس..
خسیس فقط از این لحاظ ک نمیزاره من لباس بخرم وگرنه با هیچکدوم از خرجای دیگ مشکلی نداره..
۵ سال میگذره من الان ۲۳ سالمه ب شدت افسردع ام حالم بده ،هیچ چیز حالم رو خوب نمیکنه ..
و همچنان خانوادم بدترین قسمت زندگیمن.
- 🖤
تجربههای ازدواج و روابط
0
پسند
نظرات
847 نظربه امید روزی که انسانیت و هم نوع دوستی برگرده به شیوه های سنتی خودش.
به جایی که هنننوز خودشیفتگی و خودپرستی رو با شعارهای روشنفکری و خداپرستی به ملت ها دیکته نکرده بودن.
ولی من ب یک چیز معتقدم
خیلی عذر خواهی میکنم🙏
سوتفاهم نشه
من اصلا هیچ جسارتی ب شما ندارم
دینی ک من ایمان دارم میدونم دارن خرابش میکنن
بازم عذر خواهی میکنم🙏
من انسانیت رو پیشه و سرلوحه زندگی خودم کردم
و به نظرم این دستکر خداوند که حق خودت رو بگیر و نگذار حق مظلوم رو ضایع کنن
احترام بگذار تا احترام ببینی
و.........
این دین رو بیشتر هستم
تا حزئیاتی که با کدوم پا برم سرویس بهداشتی
یا برم هر غلطی دلم خواست بکنم بعد برم به کشیش اعتراف کنم و گناهم رو بفروشم به کشیش.
یا کفاره غیبت و حرف دراوردن پشت زن مردم رو بدم به آخوندا.
تمیز و انسانی فکر میکنم. انتخاب میکنم. زندگی میکنم.
یعنی شما ب هیچ دینی معتقد نبستید
دین امروز شده نردبان دزدی و قتل یک مشت خونخوار سرتاسر جهان.
پس فعلا به قول خود دین باید تقیه کرد و عقیده و دین را پنهان کرد چون منهای نجات جان خود باید ناجی جان و مال و ناموس هم نوع خودمون هم باشیم.
وگرنه باااز هم باید جواب پس بدیم طبق فرموده خود دین.