تجربه ازدواج در سن کم :
سلام دوستان
دخترم، ۱۶ سالمه و الان یک سالی میشه ک عقد کردم شوهرم ۲۲ سالشه و دانشجوعه
ازدواجم سنتی نبود و انتخاب خودم بود.
ما توی یک شهر و محله زندگی میکردیم و از جمله شوهرم رفیق هرسه تا دایی هام بود. دایی هامم خیلی اهل سفر گروهی بودن و تقریبا سالی چن بار ی اکیپ خیلی بزرگ میرفتیم مسافرت. ما توی این مسافرتا کم کم ازهم خوشمون اومد و شروع کردیم پیام دادن ب همدیگه. تقریبا یک سال گذشت و بماند ک تو این یک سال مامانم چند بار فهمید و ازم خواست ک ادامه ندم چون سنم کمه و ب نفعم نیست اما من گوش نمیکردم و دوباره ادامه میدادم. پیام بازی هامون همینطور گذشت تا مدارس دوباره شروع شد و مامانم از این بهونه استفاده کرد تا گوشیمو بگیره. ۲ماه گذشت و ما از هم هیچ خبری نداشتیم غیراز اینکه چند بار توی کتابخونه همدیگرو دیدیم.
دوماه شد ۶ماه. و انقد از هم بیخبر شده بودیم ک تقریبا داشتم فراموشش میکردم.
(نمیخام طولانیش کنم پس خلاصه میگم ادامه رو)
ی روز بعدازظهر فهمیدم اومدن خاستگاریم ولی باورم نمیشد. بهم گفته بود میاد ولی فک نمیکردم ب این زودی
راستش خودم نمیخاستم تو این سن ازدواج کنم از بس اطرافیان بهم گفته بودن تو ک درسِت خوبه اگ ازدواج کنی تو درست اُفت میکنی و تو کوچیکی ترسیده بودم
خیلیا باهام صحبت کردن ی سریا واسه منصرف کردنم و ی سریا واسه راهنمایی
یک ماه طول کشید وبالاخره موافقت کردم.
خداروشکر خانواده سختگیری نداشتم ک بخان مخالفت کنن و اذیتمون کنن ولی تاجایی ک تونستن راهنماییم کردن و همه چیز رو برام توضیح دادن.
پدرومادرم گفتن ۱۸سالگی عقد کنین تا بتونی کنکورتو خوب بدی و حواست پرت ازدواج نشه اما ما یکمی عجله داشتیم و میخاستیم هرچه زودتر ماله هم بشیم
مشاوره رفتیم و از مشاور خواستیم خانواده هامونو راضی کنه ک موفقم شد
بالاخره ما با هرسختی ای ک بود عقد کردیم اما سختی بیشترش این بود ک همه ب چشم ی دختر کم سن وسال و کوچیک بهت نگاه میکنن درصورتی ک تو خیلی بیشتر از هم و سن وسال هات درک میکنی و میفهمی
خلاصه الان ۱۶سالمه و ب خوبی دارم درسمو میخونم وحتی پیشرفت هم داشتم توی درسم. هیچ کدوم از حرفای اطرافیانی ک میخاستن منو منصرف کنن اتفاق نیوفتاد
و مهم ترین چیز ک اصن ب خاطر همین تصمیم گرفتم بنویسم اینه ک فرق نمیکنه تو چ سنی باشی، همین ک آدم درستی رو انتخاب کنی کافیه، کسی ک بدونی هم خودش درسته هم خانوادش
وقتی انتخاب درست کنی محدود ک نمیشی هیچ تازه میفهمی زندگی ینی چی. آخه یکی هست ک وقتی خسته میشی ناامید میشی باهات حرف میزنه آرومت میکنه، وقتی مریض میشی تاصبح بالاسرت خوابش نمیبره تا خوب بشی و میشه بهترین انگیزت واسه زندگی
پس اگ توی همچین موقعیتی قرار گرفتی نگو سنم کمه پس نه. فقط ببین اول از همه خودت آمادگیش رو داری؟ اگه داری کسی ک انتخابش میکنی میتونه اون آدم درست باشه یا ن
و اینکه توی این راه با خیلی مشکلات مواجه میشی ک اصلا قابل گفتن نیست. همونطور ک قبلا ب من گفته بودن الان من ب شما میگم. خیلیا سعی میکنن زندگیتونو بهم بزنن یا مانع رسیدنتون بهم بشن. خیلی مشکلات توی زندگیتون پیش میاد و میخاد امتحانتون کنه. همینکه باعشق در کنار هم از مشکلات بگذرید زندگی رو بردید.
میدونم خیلی طولانی شد شرمنده اگه سوالی داشتید توی کامنتا بپرسید جواب میدم❤️.
- 🥰
سلام دوستان
دخترم، ۱۶ سالمه و الان یک سالی میشه ک عقد کردم شوهرم ۲۲ سالشه و دانشجوعه
ازدواجم سنتی نبود و انتخاب خودم بود.
ما توی یک شهر و محله زندگی میکردیم و از جمله شوهرم رفیق هرسه تا دایی هام بود. دایی هامم خیلی اهل سفر گروهی بودن و تقریبا سالی چن بار ی اکیپ خیلی بزرگ میرفتیم مسافرت. ما توی این مسافرتا کم کم ازهم خوشمون اومد و شروع کردیم پیام دادن ب همدیگه. تقریبا یک سال گذشت و بماند ک تو این یک سال مامانم چند بار فهمید و ازم خواست ک ادامه ندم چون سنم کمه و ب نفعم نیست اما من گوش نمیکردم و دوباره ادامه میدادم. پیام بازی هامون همینطور گذشت تا مدارس دوباره شروع شد و مامانم از این بهونه استفاده کرد تا گوشیمو بگیره. ۲ماه گذشت و ما از هم هیچ خبری نداشتیم غیراز اینکه چند بار توی کتابخونه همدیگرو دیدیم.
دوماه شد ۶ماه. و انقد از هم بیخبر شده بودیم ک تقریبا داشتم فراموشش میکردم.
(نمیخام طولانیش کنم پس خلاصه میگم ادامه رو)
ی روز بعدازظهر فهمیدم اومدن خاستگاریم ولی باورم نمیشد. بهم گفته بود میاد ولی فک نمیکردم ب این زودی
راستش خودم نمیخاستم تو این سن ازدواج کنم از بس اطرافیان بهم گفته بودن تو ک درسِت خوبه اگ ازدواج کنی تو درست اُفت میکنی و تو کوچیکی ترسیده بودم
خیلیا باهام صحبت کردن ی سریا واسه منصرف کردنم و ی سریا واسه راهنمایی
یک ماه طول کشید وبالاخره موافقت کردم.
خداروشکر خانواده سختگیری نداشتم ک بخان مخالفت کنن و اذیتمون کنن ولی تاجایی ک تونستن راهنماییم کردن و همه چیز رو برام توضیح دادن.
پدرومادرم گفتن ۱۸سالگی عقد کنین تا بتونی کنکورتو خوب بدی و حواست پرت ازدواج نشه اما ما یکمی عجله داشتیم و میخاستیم هرچه زودتر ماله هم بشیم
مشاوره رفتیم و از مشاور خواستیم خانواده هامونو راضی کنه ک موفقم شد
بالاخره ما با هرسختی ای ک بود عقد کردیم اما سختی بیشترش این بود ک همه ب چشم ی دختر کم سن وسال و کوچیک بهت نگاه میکنن درصورتی ک تو خیلی بیشتر از هم و سن وسال هات درک میکنی و میفهمی
خلاصه الان ۱۶سالمه و ب خوبی دارم درسمو میخونم وحتی پیشرفت هم داشتم توی درسم. هیچ کدوم از حرفای اطرافیانی ک میخاستن منو منصرف کنن اتفاق نیوفتاد
و مهم ترین چیز ک اصن ب خاطر همین تصمیم گرفتم بنویسم اینه ک فرق نمیکنه تو چ سنی باشی، همین ک آدم درستی رو انتخاب کنی کافیه، کسی ک بدونی هم خودش درسته هم خانوادش
وقتی انتخاب درست کنی محدود ک نمیشی هیچ تازه میفهمی زندگی ینی چی. آخه یکی هست ک وقتی خسته میشی ناامید میشی باهات حرف میزنه آرومت میکنه، وقتی مریض میشی تاصبح بالاسرت خوابش نمیبره تا خوب بشی و میشه بهترین انگیزت واسه زندگی
پس اگ توی همچین موقعیتی قرار گرفتی نگو سنم کمه پس نه. فقط ببین اول از همه خودت آمادگیش رو داری؟ اگه داری کسی ک انتخابش میکنی میتونه اون آدم درست باشه یا ن
و اینکه توی این راه با خیلی مشکلات مواجه میشی ک اصلا قابل گفتن نیست. همونطور ک قبلا ب من گفته بودن الان من ب شما میگم. خیلیا سعی میکنن زندگیتونو بهم بزنن یا مانع رسیدنتون بهم بشن. خیلی مشکلات توی زندگیتون پیش میاد و میخاد امتحانتون کنه. همینکه باعشق در کنار هم از مشکلات بگذرید زندگی رو بردید.
میدونم خیلی طولانی شد شرمنده اگه سوالی داشتید توی کامنتا بپرسید جواب میدم❤️.
- 🥰
تجربههای ازدواج و روابط
0
پسند
نظرات
2907 نظردر کتاب تفسیر قرطبی، درباره شان نزول آیه حجاب نوشته شده:
وكانت المرأة من نساء المؤمنين قبل نزول هذه الآية تتبرز للحاجة فيتعرض لها بعض الفجار. يظن أنها أمة، فتصيح به فيذهب، فشكوا ذلك إلى النبي صلى الله عليه وسلم ونزلت الآية بسبب ذلك.
ترجمه: بانویی پیش از این آیه برای انجام کاری بیرون رفته بود؛ برخی از مردان به گمان اینکه او کنیز میباشد جلوی او را گرفته و خواهان تجاوز به او شده بودند پس آن زن فریاد زن و این ماجرا را به پیامبر گزارش کردند و آنگاه این آیه نازل شد
و در تفسیر مجمع البیان شیخ طبرسی نوشته شده:
عبارت «ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» در آیه يعنی: اين نزديكتر است به اينكه شناخته شوند و همه بدانند که اينها زنان آزاد و نجيبه هستند و كنيز نيستند پس اهل هوا و شهوات ايشان را با مزاح و شوخی و متلك گفتن خود اذيت- نكنند، چون آنها با كنيزان شوخي ميكردند، و چه بسا بود كه منافقين از شوخی با كنيزان تجاوز كرده و سربسر زنان آزاد و نجيبه هم ميگذاشتند، پس وقتی به ايشان ميگفتند چرا اين كار را كردی، ميگفتند ما خيال ميكرديم كنيز و برده هستند، پس خدا عذر ايشان را قطع نمود